جدول جو
جدول جو

معنی قاضی اشرف - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی اشرف
(اَ رَ)
احمد بن عبدالرحیم بن علی بن حسین، ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالعباس. پسر قاضی فاضل معروف است. وی از افاضل عصر خود بوده و به استماع حدیث و جمع کتب رغبتی مفرط داشته و نزد اکابر وقت احترامی تمام داشته است. وی شب دوشنبۀ هفتم جمادی الاخره سال 643 هجری قمری در 70سالگی در قاهره وفات یافت و نزد پدر مدفون گردید. (ابن خلکان ج 1 ص 308 و ج 2 ص 594) (روضات الجنات ص 437) (ریحانه الادب ج 3 ص 373)
علی بن حسین یا حسن بن احمد، مشهور به قاضی اشرف پدر قاضی فاضل معروف و از مردم عسقلان است. وی گاهی هم به طور نیابت قضاوت می نموده. او در شب یکشنبه یازدهم ربیع الاول سال 546 هجری قمری در قاهره وفات یافت. (ابن خلکان ج 1 ص 308 و ج 2 ص 493) (روضات ص 428) (ریحانه الادب ج 3 ص 273)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ رَ)
علی بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحد قفطی حارثی وزیر، مکنی به ابوالحسن معروف به قاضی اکرم. از مشاهیر مورخان بوده و علاوه بر تاریخ و سیر در فقه و حدیث و نحو و لغت واصول قرائت و منطق و نجوم و هندسه نیز ماهر و در هردو رشتۀ نظم و نثر مبرز بوده و در عهد ملوک ایوبیۀ مصر به صدارت رسیده و تاریخ قبطی ها را به طور کامل نوشته و تألیفات سودمندی دارد. او راست: 1- اخبار العلماء باخبار الحکماء که در مصر چاپ شده. 2- اخبارالمصنفین و ماصنفوه. 3- اخبار النحویین. 4- الاصلاح للخلل الواقع فی الصحاح نظیر رجل الطاوس فی اغلاط القاموس و امثال آن. 5- ابناء الرواه علی انباء النحاه که دو نسخه از آن در خزانه مصریه موجود است. 6- تاریخ آل بویه. 7- تاریخ آل سلجوق. 8- تاریخ قبطی. 9- تاریخ محمود بن سبکتکین. 10- تاریخ مصر. 11- تاریخ یمن. 12- الدرالثمین فی اخبار المتیمین. 13- الرد علی النصاری. 14- الضاد و الظاء. 15- المحلا فی استیعاب کلا.
وی به سال 646 یا 656 هجری قمری در 88سالگی وفات یافت. وی را ابن قفطی و قفطی نیز گویند که منسوب به قفط است و آن قصبه ای است در ساحل شرقی نیل از توابعصعید مصر که زایشگاه وی بوده و موقوفۀ علویین است. از بعضی تألیفات او شیعه بودنش استظهار شده و ظاهربلکه صریح ذریعه نیز که به نقل آنها پرداخته همین است. رجوع به معجم المطبوعات ستون 1518 و معجم الادباء ج 15 ص 175 و الذریعه ج 3 ص 211 و 311 و روضات الجنات ص 11 و 439 و ریحانه الادب ج 1 ص 275 و ابن قفطی جمال الدین شود
لغت نامه دهخدا